جدول جو
جدول جو

معنی عمر قبی - جستجوی لغت در جدول جو

عمر قبی
(قُ بْ بی ی)
عمر بن کثیر از محدثان است. وی از سعید بن خبیر حدیث شنیده واز او حسان بن ابویحیی کندی روایت دارد. (سمعانی). عنوان محدث تنها به کسی داده می شد که هم علم و هم تقوای لازم برای نقل حدیث را دارا بود. این افراد با حفظ سنت نبوی، در برابر تحریف ها ایستادند و با نوشتن کتاب های حدیثی معتبر، دین اسلام را به شکل صحیح به نسل های آینده منتقل کردند. آنان نه تنها ناقلان حدیث، بلکه نگهبانان فرهنگ اسلامی بودند که با جدیت در انتقال صحیح معارف اسلامی کوشیدند.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عمر ابد
تصویر عمر ابد
زندگانی جاوید
فرهنگ فارسی عمید
(عُ مَ رِ قَ)
ابن علی بن بدوح. سال درگذشت او را 576 ه. ق. نوشته اند. رجوع به ابن البدوح (ابوجعفر عمربن...) و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 215، طبقات الاطباء ج 2 ص 155 و نکت الهمیان ص 220
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ عَ)
ابن مطرف. رجوع به ابوالوزیر (عمربن...) و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 228 و ارشادالاریب ج 6 ص 54
لغت نامه دهخدا
(عُ رِ طَ)
عبارت از عمر یکصدوبیست سال است، زیرا نزد حکما عمر نوع انسان صدوبیست سال باشد و کمی و بیشی آن از جهت عوارض باشد. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ طَ بَ)
ابن فرحان طبری. از ریاضی دانان مشهور ایرانی در قرن سوم هجری. وی معاصر مأمون خلیفۀ عباسی بود و او را تألیفاتی متعدد است که از جملۀ آنهاست: 1- تفسیر کتاب الاربعۀ بطلمیوس قلوذی. 2- رساله ای در احکام نجوم. 3- رساله ای در استخراج ضمیر به طریق نجوم. 4- کتاب جوامع الاسرار فی علم النجوم. 5- مختصرمدخل القیصرانی فی احکام النجوم. (از تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا ج 1 ص 104). رجوع به الفهرست ابن الندیم و ترجمه طبقات الامم قاضی صاعد اندلسی شود
لغت نامه دهخدا
(عَمْ مَ / مِ قِ)
در تداول عوام، عمقزی. (از: عمه عربی، خواهر پدر + قز ترکی، دختر + یاء نسبت) دخترعمه. عمه زاده
لغت نامه دهخدا
(عَ قِ)
مرکب از عم عربی بمعنی عمو، برادر پدر و قز ترکی بمعنی دختر، و یاء نسبت. بر روی هم یعنی دخترعمو. عم زاده
لغت نامه دهخدا
تصویری از عمر ابد
تصویر عمر ابد
زندگی جاوید زندگی جاودان
فرهنگ لغت هوشیار